یادداشت؛ عباس ایمانی -کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و مدرس دانشگاه
گیلان، دومین استان پرطلاق
براساس آمارهای کشوری در سال ۱۳۹۳ ، گیلان با ۲۷۶٫۰۲ مورد ثبت طلاق به ازای هر صدهزار نفر جمعیت، پس از استان خراسان رضوی دومین استان پرطلاق ایران است. براساس اعلام ثبت احوال گیلان، در سال ۱۳۹۳ از ۲۳ هزار و ۳۲۷ ازدواج در استان، ۶ هزار و ۹۷۵ مورد طلاق را شاهد بودیم به عبارت دیگر قریب یک سوم ازدواجها به طلاق منتهی میگردد. چنانچه بازه زمانی ۵ساله مابین سال های ۸۶ تا ۹۰ را درنظر بگیریم، روند افزایش صعودی میزان طلاق در تمام سالیان مورد اشاره مشاهده میگردد و میزان افزایش طلاق در انتهای دوره، ۷۶درصد بوده است.
در سال۱۳۹۴هم براساس اعلام ثبت احوال گیلان، از ۲۳ هزار و ۳۲۷ ازدواج استان، ۶ هزار و ۹۷۵ ازدواج به طلاق ختم شد.(کیهان ۱۳۹۴) ماه پیش رسانه ها به نقل از رئیس کل دادگستری گیلان آورده اند که نسبت طلاق به ازدواج در جامعه نگران کننده است.
خانواده به عنوان نخستین سلول اجتماعی، است و طلاق نه تنها باعث از هم گسيختگي بنيادي ترين نهاد اجتماعي مي شود، بلكه اثرات سوء آن تمام ابعاد جامعه را در مي گيرد. بیشتر کسانیکه در مسیر متارکه قرار گرفته اند، از نظر روحی و روانی افت شدیدی کره و توانایی مدیریت زندگی خود را ندارند و اعتماد بنفس و اراده خود را نسبت به قبل از دست می دهند.
طولانی شدن پرسه گذار در ایران
فقر، بیکاری، اعتیاد، اختلالات جنسی، تحمیلی بودن ازدواج و … هرچند عوامل طلاق عنوان می شود، ولی عوامل ساختاری موجود در جامعه را نمی توان نادیده گرفت.
جامعه ایران جامعه ای در حال گذار است و متاسفانه این «گذار» پروسه ای طولانی را به همراه داشته است. در جامعه در حال گذار، نهاد خویشاوندی بعنوان یک نهاد واسط که در نظام «خانواده گسترده» نقش حامی زن و شوهری را بازی می کرد؛ (هر چند از پیامدهای منفی آن نیز نباید غافل شد ) اکنون یا از بین رفته ویا نقش حمایتی خود را از دست داده است.
به نظر می رسد خانواده های جدید از حمایت پدر و مادرها هم چندان برخوردار نیست. تمامی عواملی که تحت عنوان عوامل موثر بر طلاق از آن یاد می شود کم و بیش در ادوار گذشته نیز وجود داشته حتی ازدواج ها در سنین پایین تری صورت می گرفت. اختلافات نیز به عناوین مختلف خودنمایی می کرده ولی بسیاری از این بگو ومگوهای خانوادگی در حلقه های خانواده و خویشاوندی حل و فصل می شد اکنون به نظر می رسد ما فاقد نهادهای حمایت کننده هستیم و زوج های جوان با مشکلاتشان به حال خود رها گشته اند. اینکه والدین خود درگیر مشکلات عدیده ای هستند، اینکه خویشاوندی رنگ باخته، شاید تا حدود زیادی به اوضاع و احوال اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه در حال گذار ما برمی گردد. ولی ماحصل آن تنهایی است که به اشکال مختلف جامعه را درگیر خود می کند و نمونه عینی آن اختلافات زن و شوهری است که از نهادهای حمایت کننده سنتی چندان برخوردار نیستند.
شکاف نسلی و عدم جایگزینی نقش حمایتی خانواده ها
مساله اساسی، جایگزین نشدن نهادهای جدید در خلاء نهادهای سنتی حمایت کننده است که بتواند مرجعی جهت رجوع زوج های جوانی باشد که به هر دلیلی قدرت حل مشکلات مشترکشان را ندارند.
موضوع دیگری که در بحث طلاق باید بدان پرداخت و هر چند ارتباط تنگاتنگی هم با حدف نهادهای سنتی حمایت کننده تحت عنوان “حلقه های خانوادگی و خویشاوندی” از آن یاد کردیم دارد؛ “شکاف نسلی” است. شکاف نسلي؛ اختلافي در نگرش يا رفتار جوانان و افراد سالمندتر تعريف شده است.
امروزه با ورود وسايل و تکنولوژيهاي جديد به عرصه خانوادهها شاهد اين هستيم که والدين و فرزندان ساعتهاي متمادي در کنار يکديگر مينشينند، بدون آنکه حرفي براي گفتن داشته باشند. ما ديگر کمتر نشانههايي از آن نوع خانوادههايي را داريم که والدين و فرزندان دور هم نشسته و درباره موضوعات مختلف خانوادگي و کاري با هم گفتگو کرده و نظرات همديگر را راجع به موضوعات مختلف جويا می شوند. در شرايط فعلي روابط موجود ميان والدين و فرزندان به سردي گرائيده و دو نسل به دليل داشتن تفاوتهاي اجتماعي و تجربههاي زيستی مختلف زندگي را از ديدگاه خود نگريسته و مطابق با بينش خود آن را تفسير ميکنند.
نسل ديروز (والدين) احساس دانايي و با تجربگي ميکند و نسل امروز (فرزندان)، خواهان تطابق با پيشرفتهاي روز است. عدم برقراري رابطه و تعامل منطقي ميان نسلهاي مختلف، ميتواند زمينهساز بروز مشکلات و بحرانها گردد. در واقع شکاف بين نسلها به عدم تعامل مناسب بين فرزندان (نسل جديد) و والدين (نسل گذشته) منجر می گردد و این خود در بزنگاه های زندگی منجر به خلاء حمایتی نهاد خانواده می گردد. و این خلا با دفاتر طلاق پر می گردد.
تزلزل ساختار نظام سنتی و عدم برنامه ریزی نهادهای حامی
به عبارتی آخرین راه حل در خانواده های گسترده در ساختار نظام سنتی جامعه ایران به اولین راه حل در ساختار نظام جدید جامعه ایران تبدیل شده است. مشکلاتی که کشورهای جهان سوم و به طور کلی جوامع در حال گذار با آن دست و پنجه نرم می کنند، تزلزل ساختارهای سنتی جوامع و عدم جایگزینی نهادهای جدید به خصوص نهادهای حمایتی است. و ساختار «خانواده» هم از این فرایند بی نصیب نیست و در این وضعیت ناپایدار آسیب های جدی دیده اند.
شاید در برنامه ریزی های کوتاه مدت، بتوان مراکزی را جهت پرکردن خلاء چتر حمایتی نهادهای حامی خانواده ایجاد کرد. اما در درازمدت، باید شکاف نسلی برای آیندگان کاهش پیدا کند و والدین به عنوان مرجع فرزندان در شرایط بحرانی در کنار نهادهای حمایت کننده جدید بتوانند بار مشکلات پیش روی نسل های جدید را تا حدودی کاهش داده و طلاق به عنوان اولین راه حل رهایی از مشکلات قلمداد نگردد.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
Δ
کلیه حقوق برای وبسایت گیلان مصور محفوظ است .